بدون عنوان
بعداین که فسقلیابه دنیااومدن ماموریته منم شروع شدصب می رفتم خونشون شب برمی گشتم عشقام یه کوچولوزردی داشتن بابایی براشون دستگاه اورده بودهرکدومودوساعت می ذاشتیم تودستگاه طفلکیاخیلی اذیت شدن مجبوربودیم همه لباساشونودربیاریم وچشماشونم ببندیم ولی خیلی زودخوب شدن بعدم که مهمونیاشروع شدوهمه می اومدن عشقاموببینن خلاصه حسابی خسته شدیم خصوصاوقتی همراهه مهمونایه بچم می اومدحسابی کفری می شدیم همش فسقلیامواذیت می کردن وباهاشون ورمی رفتن مامانی ومنم حسابی شاکی می شدیم خب بریم ادامه ی مطلب سراغ عکسامون http://enic.id1945.com/up/6c4ad52768c5.jpg این عکس علی جونمه وقتی توبیمارستان بود http://enic.id1945.com/up/22e1ea43810e.jpg ...
نویسنده :
دخترعموعطی
15:29