بدون عنوان
اخ اخ می بینین من چقدتنبلم البته منم تقصیرندارمانتم قطع بود
خب فسقلیامون به دنیااومدن جفتشونم سالمه سالمن خداروهزارمرتبه شکر
ولی خب به دنیااومدنشون دردسری بوداولش رفتیم تبریزاونجابه مامانی گفتن بایدطبیعی زایمان کنی مامانیم چون دوسال پیش به خاطرریحانه عمل پیوندکبدداش می ترسیدبراهمین دوباره برگشتن شهرخودتون ومامانی روزبعدش یعنی92/2/9زایمان کردمن ومامانم ازتبریزاومدیم ومستقیم رفتیم بیمارستان پیشه عشقام راستش اولش می ترسیدم اخه چون ریحانم مریض بودمام خیلی نگران بودیم توراه که داشتیم می اومدیم همش مامانم زنگ می زداززنعموهام حاله بچه هارومی پرسیدبعدم که رفتیم بیمارستان دیدمشون خیییییییییلی خییییییییییلی ماه بودن سفیدودوس داشتنی سالمه سالم من دوس ندارم نوزادوببوسی ولی کم مونده بودایناروبخورم علی خیلی خیلی شبیه ریحانس ازهمون روزاول همه توبیمارستان می گفتن عطاشبیه مامانشه البته شبیه همم هستناعلی خیلی خیلی شیطونه ولی عطاارومه دکترگفته بودیکیشون حسابی شلوغه واون یکی رواون توله کرده فک کنم کاره همین علی باشه
خب میام عکساشونم می ذارم کلی ازشون عکس گرفتم فعلااینوداشته باشین تابعد
تاریخ این نوشته روعوض کردم وزدم روزتولدشون