(◡‿◡✿)دوتافرشته (✿◠‿◠)

بدون عنوان

1392/2/9 13:22
نویسنده : دخترعموعطی
515 بازدید
اشتراک گذاری

اخ اخ می بینین من چقدتنبلم البته منم تقصیرندارمانتم قطع بود

خب فسقلیامون به دنیااومدن جفتشونم سالمه سالمن خداروهزارمرتبه شکر

ولی خب به دنیااومدنشون دردسری بوداولش رفتیم تبریزاونجابه مامانی گفتن بایدطبیعی زایمان کنی مامانیم چون دوسال پیش به خاطرریحانه عمل پیوندکبدداش می ترسیدبراهمین دوباره برگشتن شهرخودتون ومامانی روزبعدش یعنی92/2/9زایمان کردمن ومامانم ازتبریزاومدیم ومستقیم رفتیم بیمارستان پیشه عشقام راستش اولش می ترسیدم اخه چون ریحانم مریض بودمام خیلی نگران بودیم توراه که داشتیم می اومدیم همش مامانم زنگ می زداززنعموهام حاله بچه هارومی پرسیدبعدم که رفتیم بیمارستان دیدمشون خیییییییییلی خییییییییییلی ماه بودن سفیدودوس داشتنی سالمه سالم من دوس ندارم نوزادوببوسی ولی کم مونده بودایناروبخورم علی خیلی خیلی شبیه ریحانس ازهمون روزاول همه توبیمارستان می گفتن عطاشبیه مامانشه البته شبیه همم هستناعلی خیلی خیلی شیطونه ولی عطاارومه دکترگفته بودیکیشون حسابی شلوغه واون یکی رواون توله کرده فک کنم کاره همین علی باشه

خب میام عکساشونم می ذارم کلی ازشون عکس گرفتم فعلااینوداشته باشین تابعد

تاریخ این نوشته روعوض کردم وزدم روزتولدشونخجالت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)